آیت الله حاج میرزا عبدالكریم حقشناس تهرانی، در سال 1298 شمسی در خانوادهای متدین در خیابان عینالدوله تهران(ایران كنونی) متولد شد. نام پدرش علی بود و نشانان صفاكیش. او سالها بعد نام خانوادگیاش را برای رفع مشكل سربازی به حقشناس تغییر داد. پدرش یكی از صاحبمنصبان فرمانداری تهران بود و به همین دلیل به علیخان شهرت داشت، ولی او در همان دوران طفولیت عبدالكریم فوت كرد و سرپرستی بچهها بر دوش مادر افتاد. مادر هم تا سن 15 سالگی عبدالكریم زنده بود.
روایت تغییر مسیر زندگی
«من در همان سنین از مادر مرحومه ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رؤیا دست دراز كرد و چراغی روشن را از سقفی با سیم كند. مادرم آن چراغ را به دست من داد. چراغ همچنان روشن ماند»
راه زندگی عبدالكریم پس از دیدن این خواب تغییر كرد و چراغی پرفروغ در زندگیاش روشن شد. او در همین دوران از جمع فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون جدا شد و به جای ادامه تحصیل در دانشگاه یا اشتغال در یك اداره دولتی، به دنبال علوم دینی رفت. عبدالكریم نخست در محضر شیخ محمد حسین زاهد به یادگیری دروس حوزوی و نیز سلوك اخلاقی پرداخت.
خیلی زود استاد از اوضاع زندگی شاگرد جوانش آگاه شد و به او توصیه كرد كه برای مؤمن، شایسته نیست دست بر سفره دیگران داشته باشد. عبدالكریم پس از توصیه استاد، از خانه دایی بیرون رفت و با توجه به تسلط بر ریاضیات جدید و زبان فرانسه كه ارمغان تحصیل در دارالفنون بود، كار حساب و كتاب یكی از تجار بازار را بر عهده گرفت.
حقوق ماهانه پیشنهادی تاجر به عبدالكریم بین 20 تا 25 تومان بود، ولی او حقوق سه تومان را درخواست كرد و در ازای تعجب تاجر گفت:
«من حقوق كمتری میگیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جای آورم»
روایت جست و جوی استاد
«آقا شیخ محمد حسین شخصیتی خالی الهوی داشت. وقتی این مسأله را به ایشان گفتم، خود او دست من را گرفت و گفت: بیا برویم دنبال استاد»
بی شك، شیخ محمد حسین زاهد را میتوان نخستین استاد آیتالله حقشناس دانست. شیخ زاهد شخصیتی پاك بود كه نقش مهمی در متوقف نشدن تعلیم علوم حوزوی در دوره رضاخان داشت. همه شاگردان شیخ از طلاب نبودند، بلكه بسیاری از بازاریان متشرع از اعضای حلقه معنوی آقا شیخ محمدحسین زاهد در مسجد امینالدوله بازار به شمار میآمدند. آیتالله حقشناس، چند ماهی همراه استاد اولش به دنبال استادی جدید گشت تا این كه سرانجام با آیتالله سید علی حائری معروف به مفسر آشنا شد.
«شب پیش از اینكه ما به محضر ایشان برسیم در عالم رؤیا سید بزرگواری را كه بر منبری نشسته بود، به من نشان دادند وگفتند كه او باید تربیت من را بر عهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیتالله حائری رسیدیم، همانی بود كه دیشب در خواب دیده بودم. به او كه رسیدم، احساس آرامش كردم. چون ایشان چند پرسش از من كرد و من حالاتم را توضیح دادم و بعد ایشان گفت كه خودش باید تربیت من را بر عهده بگیرد. ایشان تا پایان عمر مباركشان تربیت مرا بر عهده داشتند. گاهی مسائلی پیش میآمد كه از هیبت استاد نمیتوانستم به نزدیك او بروم و بپرسم؛ اما خود ایشان، بدون اینكه من چیزی پرسیده باشم، میان صحبتهایش، پاسخ پرسش من را میفرمود و مرا از حیرت بیرون میآورد»
عبدالكریم حق شناس تنها شاگرد آیت الله سید علی مفسر بود و در اخلاق و سیر و سلوك، شاگرد انحصاری او به شمار میآمد. در آن دوره در یكی از حجرههای مسجد جامع تهران، كنار شبستان چهل ستون سكونت داشت.
«در اوایل دوران تحصیل، به ناراحتی سینه دچار شده بودم. حتی گاهی از سینه ام خون میآمد. سل، مرض خطرناك آن سالها بود. بیماری من احتمال سل داشت و دكتر و دارو افاقه نمیكرد. یك روز، همه پساندازم را صدقه دادم. شبهنگام در عالم رؤیا حضرت ولی عصر(عج) را زیارت كردم و از ایشان شفا خواستم. دست مبارك را بر سینهام كشید و فرمود: این مریضی چیزی نیست. مهم مرضهای اخلاقی آدم است. سینهام پس از آن رؤیا بهبود یافت»
عبدالكریم حقشناس توانست دروس حوزوی را تا سطح عالی در تهران و در محضر آیتالله مفسر بگذراند. البته او همچنین تحصیلات مقدماتی و ادبیات را در محضر آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنكابنی فرا گرفت و عرفان را نیز از محضر آیت الله شاه آبادی تلمذ كرد و سپس راهی قم شد.
روایت هجرت به قم
«من برای آینده تحصیل به حضرت ولی عصر(عج) متوسل شدم. در خواب، ایشان را زیارت كردم. آن حضرت در همان عالم رؤیا كمر من را گرفتند و در نجف به زمین گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض كردم، سوختم، سوختم. باز كمر مرا گرفتند و در وسط مدرسه دارالشفای قم به زمین نهادند. آنجا را موافق یافتم. بعدها وقتی به قم رفتم، فقط توانستم در مدرسه دارالشفا كه متصل به مدرسه فیضیه بود، حجرهای پیدا كنم. متصدی حجرهها مرحوم شهید صدوقی بود. كلید همان حجرهای را به من داد كه در عالم خواب به من داده شده بود. موقعی كه تازه به قم آمده بودم، یك روز بعد از زیارت در صحن مطهر حضرت معصومه(س) دعا كردم كه خدایا نمیخواهم دستم جلوی كسی دراز باشد و به كسی محتاج باشم. شب این حدیث را در خواب برایم قرائت كردند: خودت را برای بندگی فارغ ساز. ما سینهات را پر از بینیازی میكنیم و فقر تو را بر طرف میسازیم»
آیت الله حقشناس به قم رفت تا از محضر بزرگانی چون آیت الله حجت و آیت الله خوانساری در دروس فقه و اصول بهرهمند شود. مدتی نیز از محضر فقه و اصول امام خمینی(ره) بهره مند شد و البته مراوداتی در بحث اخلاق با امام راحل داشت.
آیت الله حق شناس افزون بر زبان عربی به زبان های فرانسه و انگلیسی هم مسلط بود و سرانجام اجازه اجتهادش را از بزرگانی چون آیت الله سید ابوالقاسم خویی، آیت الله سید محمد حجت، شیخ عبدالنبی عراقی و آیت الله شاه آبادی دریافت كرد.
روایت آشنایی با امام
«همین طور كه حركت میكردیم، امام یك آجر از روی زمین برداشت، و فرمود: ماهیت این چیست؟ من عرض كردم: ماهیت این، آجریت است. پس از چند پرسش دیگر فرمود: پیش چه كسی درس خواندهای؟ من عرض كردم: آیتالله شاهآبادی. فرمود: اگر میدانستم تو شاگرد آقای شاهآبادی هستی، امتحانت نمیكردم.»
آیت الله حقشناس در همان كلاسهای درس آیتالله شاه آبادی با امام(ره) آشنا شد و در همان اوایل به محضر امام خمینی(ره) رفت و از ایشان اجازه ورود به كلاس فلسفهشان را گرفت. علاقه آیتالله حقشناس در این دوران به امام(ره) آنقدر زیاد شد كه هر روز خودش را زودتر به نماز جماعت مدرسه فیضیه میرساند تا بتواند در صف جماعت كنار امام(ره) بنشیند و با او هم صحبت شود. گاهی امام(ره) و آیت الله حق شناس با هم به تهران می آمدند و آیتالله حق شناس در یكی از این سفرها، ایشان را با مرحوم شیخ محمدحسین زاهد آشنا كرد.
روایت بازگشت به تهران
«مردم به قم آمدند و برای اداره مسجد امینالدوله تقاضای كسی را كردند. امام خمینی(ره) كه آن روز در محضر آقای بروجردی بودند و نسبتشان به حقیر چون پدری به فرزند بود به من فرمودند شما بروید و از آیت الله بروجردی هم درخواست كردند كه ایشان هم حكم كنند. ایشان هم حكم فرمودند. حس كنجكاوی و مقام گستاخی فرزند به پدر باعث شد كه بگویم آقا! چرا خودتان تشریف نمی برید؟ حضرت امام(ره) فرمودند: مردم گفته اند عبدالكریم. به جدم اگر می گفتند روح الله، من پیشقدم می شدم.»
در سال 1331 شمسی شیخ محمد حسین زاهد، استاد اول آیت الله حقشناس و متولی مسجد معروف امینالدوله بازار پیش از فوت وصیت كرد، درس او را آیتالله مجتهدی تهرانی ادامه دهد و مسجد را آیتالله حقشناس كه در علم و عمل از او جلوتر است اداره كند. آیت الله بروجردی هم بنا به درخواست اهل مسجد و محل، به آیت الله حق شناس دستور داد تا برای حل مشكلات دینی و رسیدگی به امور شرعی مسجد، به تهران بروند.
روایت زندگی در پایتخت
«بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود. قم برای من، محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود و به هیچ وجه میل آمدن به تهران را نداشتم.»
سرانجام آیتالله حقشناس به خلاف میل باطنی و با تأكید و دستور آیتالله بروجردی به تهران آمد و تا پایان عمر در این شهر به تهذیب نفس جوانان و اهل علم و طلاب و كسبه مشغول بود. ایشان مدتی نیز ریاست مدرسه فیلسوف الدوله و سپهسالار قدیم(شهید بهشتی فعلی) را بر عهده داشت و در آنا به تدریس مكاسب و كفایه در فقه و اصول، و منظومه سبزواری در حكمت پرداخت.
«با آغاز جنگ تحمیلی، این شبهه برای من ایجاد شد كه مبادا در جبهه به من نیاز باشد. به خدمت امام راحل مشرف شدم. آیت الله شهید صدوقی هم در مجلس حضور داشتند. من دو وجبی زعیم عالیقدر بودم كه گفتم: بنده مدرس حوزه و امام جماعت مسجد امین الدوله هستم. اگر چنانه وظیفه طور دیگر است و دستور می فرمایید به جبهه بروم. امام(ره) فرمودند: مگر تو می توانی تفنگ بلند كنی؟ گفتم: بنده یكبار تفنگ بلند كردم و گلنگدن را كشیدم و ماشه را چكاندم. به جای این كه من تفنگ را نگه دارم، تفنگ من را مسافتی عقب برد. امام تبسمی كردند و اظهار داشتند: جبهه تو همان مدرسه است و مسجد امینالدوله.»
روایت روزهای پایان عمر
آیتالله حقشناس در سن 88 سالگی پس از یك دوره بیماری در بیمارستان پارسیان تهران دار فانی را وداع گفت. پیكر این عالم بزرگوار، در دوم مرداد ماه سال 1386 از مسجد ارگ تهران واقع در خیابان پانزده خرداد به سوی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تشییع و در همان مكان مقدس به خاك سپرده شد.
مقام معظم رهبری پس از رحلت این عالم ربانی درباره وی گفتند: «این روحانی پرهیزكار و پاكنهاد به دلیل تربیت جوان های مؤمن و معرفتجو در دهها سال، حق بزرگی بر گردن همه مشتاقان معـارف اسـلامی دارد و امید است بركات ناشی از نفـس پاك و مؤثر ایشان همواره مستدام شود».